قصه‌گویی راوی آدم‌های معمولی در لیرک

احسان عبدی‌پور، نویسنده، فیلمنامه‌نویس و کارگردانی است که با قصه‌گویی و لهجه‌ی جنوبی بین مخاطبانش شناخته می‌شود. این هنرمند خونگرم و شوخ‌طبع روزهای اول و دوم مهرماه با فیلم‌ها و قصه‌هایش به خانه لیرک آمد.

«ایده‌‌ی احسان با ایده‌ی ما بسیار نزدیک است، توجه به پیرامون، آدم‌ها و مناطقی که دیده نمی‌شوند و به چشم نمی‌آیند.» آرش جوینده؛ مدیر اقامتگاه لیرک پیش از نشست گفت‌و گو با احسان عبدی‌پور این جملات را گفت و اضافه کرد: «افتخار می‌کنیم که این‌جا میزبان احسانو و درست‌تر بگویم، مهمان او هستیم.»
«هیچی، فقط بُرد یکی بیشتره ، مثل این‌که باروت یا ماده‌ی آتش‌زا داری و هدف‌گیری یکی بیشتر است. در معنا سینما هیچ ارجحیتی به داستان ندارد و فقط اشتیاق جمعیت مخاطب تو را بیشتر ترغیب می‌کند.» عبدی‌پور پس از پخش فیلم، در گفت‌وگو درباره‌ی کارش تنها تفاوت سینما و داستان، این جمله را گفت.
او در جواب نقد یکی از مخاطبان که دیالوگ‌های فیلم پشت سر هم و بدون وقفه هستند، به خودش نقد کرد ولی روش کارش را نیز توضیح داد: «خودم آدم جا ‌نگیرکی هستم، خیلی چیز می‌خواهم بگم در زمان کم، وقتی نقطه‌ی عطفی اتفاق می‌افتد همه انتظار داریم بعد از آن اتفاقی نیفتد ولی از یه سالی به بعد تصمیم گرفتم، هر چی خوبه، زودتر ببرمش یا سکوت بعدش رو بردارم. چون اگر یه چیز خوب رو خیلی نگه داریم، لاغر میشه.»
«قصد نداری از بوشهر خارج شوی و به سینمای جدی‌تر بپردازی؟» قصه‌گوی بوشهری وقتی مخاطبی این سؤال را پرسید، نگاه مسلط به هنر و سینما را نقد کرد: «دیالوگی ندارم با آدِمی که فکر می‌کنه سینمایی که تهرونی نیست، جدی نیست؛ حرفی ندارم. یا باید دوباره ساعت‌هامون رو با هم ست کنیم. درمورد سینمایی داری حرف می‌زنی که من ۱۰۰۰ کیلومتر بیام به سمت تهرون، تهرون ۸۰۰ کیلومتر بره به سمت شرق یا غرب دوباره توجیه‌ناپذیره، میره توی ایروان، میره توی پاکستان، اون وخت چه میشه؟ اگر پرده‌ای از غرابت انسان پس می‌زنی، می‌تونه توی کوچه‌ی خودتونم فیلم بسازی، اگر انسان مسئله‌ی فیلمه و تو قادر و قائل به اینی که یه چیزی ازش پس می‌زنی، این‌که به آب میگی «اوو» یا یه چی دیگه محلی از اعراب نیست.»
احسان عبدی‌پور در پایان این نشست صمیمانه‌ گفت: «باعث افتخار من است اگر یک کیلومتر جابه‌جا شده و این‌جا آمده باشید تا فیلم ببینید، این ۵ یا ۲۰ نفر را به ۳۰۰۰ نفر ترجیح می‌دهم. دلم می‌خواهد زندگی‌تان خوش باشد و با هم مهربان باشیم.» و صحبت خود را با بخشی از یک شعر شیمبورسکا پایان داد، آن‌جا که می‌سراید «خودم که آٔدم‌ها را دوست دارد، به خودم که بشریت را دوست دارد، ترجیح می‌دهم.» و ادامه داد: «من هم جدیدترها هر روز زندگیم را به کل زندگیم ترجیح می‌دهم. همه‌ی این‌ها را گفتم، چون ایم روزهات حال همه خوب نیست.»

پست های مرتبط